خیال روی توام غم گسار و روی تو نه


خیال روی توام غم گسار و روی تو نه

خیال روی توام غم گسار و روی تو نه


خیال روی توام غم گسار و روی تو نه

خیال روی توام غم گسار و روی تو نه


خیال روی توام غم گسار و روی تو نه

خیال روی توام غم گسار و روی تو نه


به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه

به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه
به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه
به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه
به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه
به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه
به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی
که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه
که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه
که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه
که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه
که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه
که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه
که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه
دل من آرزوی وصل می کند چه کنم
دل من آرزوی وصل می کند چه کنم
دل من آرزوی وصل می کند چه کنم
دل من آرزوی وصل می کند چه کنم
دل من آرزوی وصل می کند چه کنم
دل من آرزوی وصل می کند چه کنم
دل من آرزوی وصل می کند چه کنم
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
که آرزوی من این است و آرزوی تو نه
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد
بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه
بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه
بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه
بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه
بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه
بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه
بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه
که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه
هزار جوی هوس رفته است در دل تو
هزار جوی هوس رفته است در دل تو
هزار جوی هوس رفته است در دل تو
هزار جوی هوس رفته است در دل تو
هزار جوی هوس رفته است در دل تو
هزار جوی هوس رفته است در دل تو
هزار جوی هوس رفته است در دل تو
که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه
که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه
که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه
که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه
که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه
که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه
که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است
تو کیمیائی و او مرد جستجوی تو نه
تو کیمیائی و او مرد جستجوی تو نه
تو کیمیائی و او مرد جستجوی تو نه
تو کیمیائی و او مرد جستجوی تو نه
تو کیمیائی و او مرد جستجوی تو نه
تو کیمیائی و او مرد جستجوی تو نه
تو کیمیائی و او مرد جستجوی تو نه